چگونه رفتارها و انتخاب های ناخودآگاه ما در کودکی، انتخاب های عشقی بزرگسالی ما را تحت تأثیر قرار می دهد؟
به گزارش مجله توسعه دهنده، چگونه رفتارهای ناخودآگاه ما در کودکی، انتخاب های عشقی ما را تحت تأثیر قرار می دهد؟ این پرسشی است که بسیاری از روان شناسان و متخصصان روابط در پی پاسخ آن هستند. انتخاب های عشقی ما به نظر می رسد آگاهانه باشند، اما در حقیقت، بسیاری از این تصمیمات تحت تأثیر تجربیات کودکی ما هستند. رفتارهای ناخودآگاه ما، که در دوران کودکی شکل گرفته اند، در بزرگسالی به شیوه های مختلف بر روابط عاشقانه ما اثر می گذارند. از نحوه اعتماد به دیگران گرفته تا شیوه واکنش به تعارضات، همه و همه ریشه در گذشته دارند. تجربه های اولیه، مانند نحوه دریافت محبت از والدین، می تواند درک ما از عشق را برای همواره تغییر دهد. اگر در کودکی احساس امنیت و محبت نکرده باشیم، ممکن است در بزرگسالی در روابط خود دچار اضطراب یا اجتناب شویم. به همین علت، بسیاری از افراد بدون آنکه متوجه باشند، در پی روابطی می گردند که الگوهای قدیمی زندگی شان را بازتولید کند. حتی نوع شریک عاطفی که جذب ما می گردد، می تواند بازتابی از افراد مهم دوران کودکی مان باشد. روانشناسی مدرن نشان می دهد که این پدیده می تواند تأثیر عمیقی بر کیفیت و پایداری روابط ما داشته باشد. برای درک بهتر این موضوع، در ادامه به پنج حقیقت جالب درباره این تأثیرات پرداخته ایم.

1- سبک دلبستگی در کودکی، مسیر روابط عاشقانه ما را معین می نماید
سبک دلبستگی (Attachment Style) که در دوران کودکی شکل می گیرد، تأثیر مستقیمی بر نحوه تعامل ما با شریک عاطفی مان دارد. افرادی که در کودکی دلبستگی ایمن داشته اند، در روابط بزرگسالی احساس امنیت بیشتری می نمایند و کمتر دچار اضطراب جدایی می شوند. در مقابل، افرادی که سبک دلبستگی اجتنابی دارند، ممکن است از صمیمیت بیش از حد فرار نمایند. بعلاوه، دلبستگی اضطرابی باعث می شود افراد بیش از حد به تأیید و محبت شریک عاطفی خود وابسته شوند. این سبک های دلبستگی، که در نتیجه رفتار والدین و محیط رشد کودک شکل می گیرند، می توانند الگوی روابط ما را برای تمام عمر معین نمایند.
2- تجربیات کودکی، تعریف ما از عشق را شکل می دهند
نحوه ای که والدین یا مراقبان در کودکی به ما محبت نشان داده اند، درک ما از عشق را تحت تأثیر قرار می دهد. اگر کودکی با محبت بی قیدوشرط بزرگ شده باشد، احتمالاً در بزرگسالی عشق را به عنوان یک رابطه سالم و پایدار خواهد دید. اما اگر عشق در دوران کودکی مشروط بوده باشد، ممکن است فرد در بزرگسالی احساس کند که برای دریافت محبت باید مدام کوشش کند. به همین علت، برخی افراد به طور ناخودمطلع جذب روابط سمی و آسیب زا می شوند، زیرا این نوع روابط برایشان آشنا و طبیعی به نظر می رسد.
3- الگوی رفتاری والدین، به طور ناخودمطلع در انتخاب شریک عشقی ما تأثیر می گذارد
بسیاری از افراد متوجه نیستند که به طور ناخودمطلع در پی ویژگی هایی در شریک عاطفی خود می گردند که در والدین شان دیده اند. اگر یکی از والدین در دوران کودکی سرد و بی احساس بوده باشد، ممکن است فرد در بزرگسالی جذب افرادی شود که احساسات خود را کمتر نشان می دهند. برعکس، اگر والدین بسیار حمایتگر بوده اند، فرد ممکن است شریک عاطفی ای را انتخاب کند که نقش مراقبتی در رابطه ایفا نماید. این پدیده که تکرار الگوی والدین نام دارد، یکی از عوامل اصلی در انتخاب های عشقی ناخودمطلع است.
4- زخم های عاطفی دوران کودکی، می توانند باعث ترس از صمیمیت شوند
افرادی که در کودکی تجربه رهاشدگی، طرد یا بی توجهی را داشته اند، ممکن است در بزرگسالی دچار ترس از صمیمیت (Fear of Intimacy) شوند. این ترس باعث می شود که آن ها به طور ناخودمطلع از روابط عمیق عاطفی دوری نمایند. برخی از این افراد ممکن است در ابتدا بسیار علاقه مند به رابطه باشند، اما به محض اینکه رابطه جدی شود، دچار اضطراب شده و خود را از آن کنار بکشند. علت این رفتار این است که صمیمیت برای آن ها با درد و رنج گذشته گره خورده است.
5- تجربه های اولیه زندگی، بر انتظارات ما از شریک عاطفی تأثیر می گذارند
فکر ما در کودکی یاد می گیرد که چه انتظاراتی از یک رابطه عاشقانه داشته باشد. اگر در محیطی رشد نموده باشیم که محبت و حمایت همیشگی وجود داشته، احتمالاً در بزرگسالی نیز انتظار داریم که شریک عاطفی مان همین ویژگی ها را داشته باشد. اما اگر در محیطی پر از ناملایمات و بی ثباتی رشد نموده باشیم، ممکن است ناخودمطلع جذب روابط پرتنش و ناپایدار شویم. این الگوهای ناخودمطلع می توانند باعث شوند که برخی افراد بارها و بارها در روابط نامناسب قرار بگیرند، بدون آنکه بدانند چرا.
6- خاطرات کودکی بر نحوه حل تعارضات در رابطه تأثیر می گذارند
نحوه ای که در کودکی تعارضات خانوادگی را تجربه نموده ایم، به طور ناخودمطلع در نحوه برخورد ما با اختلافات عاطفی در بزرگسالی تأثیر می گذارد. اگر در خانه ای بزرگ شده باشیم که در آن مشاجرات شدید و بی احترامی وجود داشته، ممکن است در بزرگسالی به طور غریزی در زمان تعارض از پرخاشگری استفاده کنیم. در مقابل، اگر در کودکی یاد گرفته باشیم که مسائل را به وسیله گفت وگو حل کنیم، احتمالاً در روابط عاشقانه نیز چنین رویکردی خواهیم داشت. برخی از افراد که در محیطی پر از تنش و دعوا رشد نموده اند، ممکن است در بزرگسالی از مواجهه با تعارضات فرار نمایند. این فرار می تواند باعث سرد شدن روابط و ایجاد فاصله عاطفی شود. افرادی که در کودکی شاهد بی تفاوتی والدین در برابر مسائل بوده اند، اغلب در بزرگسالی نیز در مواجهه با تعارضات بی تفاوت عمل می نمایند. از طرف دیگر، کسانی که در خانواده هایی با ثبات عاطفی بزرگ شده اند، در حل مسائل رابطه ای، اعتماد به نفس بیشتری دارند. آن ها یاد گرفته اند که بیان احساسات و خواسته ها نه تنها مشکل ساز نیست، بلکه باعث بهبود رابطه می شود. بنابراین، خاطرات دوران کودکی، به صورت نامحسوس، نوع برخورد ما با چالش های عاطفی را شکل می دهند.
7- احساس ارزشمندی در کودکی، انتخاب های عاشقانه را راهنمایی می نماید
مقدار عزت نفس (Self-Esteem) که در دوران کودکی شکل می گیرد، به طور مستقیم بر نوع روابط عاشقانه ما تأثیر می گذارد. بچه هایی که در محیطی پر از تشویق و حمایت رشد نموده اند، در بزرگسالی به طور طبیعی جذب روابط سالم و متعادل می شوند. اما اگر فردی در کودکی مدام مورد انتقاد یا بی توجهی قرار گرفته باشد، ممکن است در بزرگسالی به روابطی گرایش پیدا کند که در آن ها احساس ناامنی یا بی ارزشی کند. این افراد ممکن است در پی تأیید دائمی از سوی شریک عاطفی خود باشند، زیرا درونی ترین باورشان این است که به مقدار کافی خوب نیستند. در مقابل، افراد با عزت نفس بالا، کمتر اجازه می دهند که در روابطشان مورد سوءاستفاده قرار بگیرند. آن ها مرزهای سالم تری معین می نمایند و در پی افرادی می روند که برایشان ارزش قائل باشند. احساس ارزشمندی که در کودکی در ما شکل گرفته، حتی می تواند معین کند که آیا روابط عاطفی مان پایدار خواهند بود یا خیر. افرادی که خود را شایسته عشق نمی دانند، اغلب در روابط خود احساس ناامنی و وابستگی شدید دارند. در حالی که کسانی که در کودکی محبت و تأیید کافی دریافت نموده اند، معمولاً روابطی با ثبات تر و کم تنش تر تجربه می نمایند.
8- نحوه دریافت محبت در کودکی، بر زبان عشق ما تأثیر می گذارد
هر فردی روش خاصی برای ابراز و دریافت محبت دارد که به آن زبان عشق (Love Language) گفته می شود. این زبان عشق معمولاً در دوران کودکی و به وسیله تعامل با والدین یا مراقبان شکل می گیرد. برخی از افراد که در کودکی با محبت فیزیکی مانند آغوش و نوازش بزرگ شده اند، در بزرگسالی نیز تماس فیزیکی را به عنوان راهی برای نشان دادن عشق ترجیح می دهند. در مقابل، کسانی که بیشتر به وسیله کلمات تشویق آمیز محبت دریافت نموده اند، ممکن است در روابط عاشقانه نیز احتیاج به شنیدن جملات تأییدآمیز داشته باشند. اگر در کودکی والدین با هدایا محبت خود را نشان داده باشند، محتمل است که فرد در بزرگسالی نیز دریافت هدایا را به عنوان نشانه عشق تفسیر کند. افرادی که در دوران کودکی زمان باکیفیتی را با خانواده خود سپری نموده اند، معمولاً در بزرگسالی نیز به وسیله سپری کردن وقت با شریک عاطفی خود احساس محبت می نمایند. بعلاوه، اگر فرد در کودکی به وسیله یاری های عملی والدین مورد حمایت قرار گرفته باشد، ممکن است در روابط عاشقانه نیز خدمت کردن را نشانه محبت بداند. این الگوهای ناخودمطلع، زبان عشق هر فرد را معین می نمایند و بر انتظارات او در رابطه تأثیر می گذارند.
9- تجربه های کودکی بر مقدار وابستگی عاطفی در روابط اثر دارند
برخی افراد در روابط عاشقانه خود بیش از حد وابسته هستند، در حالی که برخی دیگر تمایل دارند استقلال خود را حفظ نمایند. این تفاوت ها اغلب به تجربیات دوران کودکی برمی شود. بچه هایی که در محیطی ناامن رشد نموده اند و محبت را به صورت ناپایدار دریافت نموده اند، در بزرگسالی ممکن است دچار وابستگی عاطفی شدید شوند. آن ها مدام نگران از دست دادن شریک عاطفی خود هستند و گاهی برای حفظ رابطه حاضرند از احتیاجهای شخصی خود بگذرند. در مقابل، افرادی که در دوران کودکی استقلال بیشتری داشته اند و در محیطی پایدار رشد نموده اند، معمولاً در روابط خود تعادل بیشتری دارند. برخی از افراد که در کودکی یاد گرفته اند که تنها راه جلب توجه، احتیاجمندی افراطی است، ممکن است در بزرگسالی به طور ناخودمطلع چنین رفتاری را در روابط خود تکرار نمایند. افرادی که در کودکی مجبور بوده اند به تنهایی از خود مراقبت نمایند، ممکن است در بزرگسالی از صمیمیت فاصله بگیرند. آن ها ممکن است احساس نمایند که اگر بیش از حد به شریک عاطفی خود نزدیک شوند، آسیب خواهند دید. بنابراین، نحوه دلبستگی و دریافت محبت در کودکی، مقدار وابستگی یا استقلال عاطفی ما را در بزرگسالی معین می نماید.
10- باورهای ناخودمطلع درباره عشق، در کودکی شکل می گیرند
بسیاری از باورهایی که در خصوص عشق داریم، از دوران کودکی در فکر ما شکل گرفته اند، حتی اگر از آن ها مطلع نباشیم. اگر در کودکی شاهد یک رابطه سالم و محبت آمیز بین والدین بوده باشیم، محتمل است که در بزرگسالی نیز به روابطی پایدار و متعادل گرایش پیدا کنیم. اما اگر محیط کودکی پر از خیانت، بی ثباتی یا عدم تعهد بوده باشد، ممکن است در ناخودمطلع ما این باور شکل بگیرد که عشق همواره دردناک و غیرقابل اعتماد است. برخی افراد که در کودکی احساس نموده اند که برای دریافت محبت باید فداکاری نمایند، ممکن است در بزرگسالی نیز در روابط خود بیش از حد از خودگذشتگی نشان دهند. در مقابل، افرادی که در محیطی پر از رقابت یا بی توجهی رشد نموده اند، ممکن است باور داشته باشند که در روابط عاشقانه باید همواره در کوشش برای جلب محبت باشند. این باورهای ناخودمطلع حتی می توانند باعث شوند که فرد به طور مداوم وارد روابط ناسالم شود. برخی نیز ممکن است به طور ناخودمطلع از روابط عاطفی فرار نمایند، زیرا در فکرشان عشق با درد و رنج همراه است. درک این باورهای ناخودمطلع می تواند به ما یاری کند که انتخاب های سالم تری در روابط عاشقانه خود داشته باشیم.
برای مطالعه بیشتر
منبع: یک پزشک